#عـاشـق نـا شـنـاس

#عـاشـق نـا شـنـاس

● #عاٰشِق_ناشِــناس• ❤️‍🩹🍃

دامن لباس عروسمو گرفتم و اروم از پله ها رفتم پایین..

مسیح پشت به من پایین پله ها دسته گل به دست وایساده بود..

یه فیلم بردار با دوبین یکی هم با هلیشات داشتن اون لحظه رو ثبت میکردن..

شوق و ذوقی که داشتم وصف نشدنی بود..

من بالاخره به عشقم به کسی که دیوانه وار عاشقشم، رسیدم!

آخرین پله رو که رفتم پایین خیره شدم به شونه های پهن و قد و بالای مسیح..

برای هزارمین بار تو دلم قربون صدقش رفتم..

_خب اقا داماد آروم برگرد سمت عروس خانوم و گلو بهش بده..

دل تو دلم نبود وقتی مسیح منو با این لباس میبینه چه ری اکشنی نشون میده..

بالاخره برگشت..

ولی به جای اینکه طبق گفته ی فیلم بردار عمل کنه خیره خیره نگاهم میکرد..

+چرا اینجوری نگام میکنی مسیح؟

_معرکه شدی زندگیم..

از تعریفش کیلوکیلو قند تو دلم اب شد..

+توهم مثل همیشه خوشتیپ شدی..

_رویا باور کن انقدر ناز شدی که دلم میخواد همینجا یه لقمه چپت کنم...

وای من چجوری تا شب صبر کنم..

نخودی خندیدم که نگاهش به لــ/ـبم افتاد..

_عشقم ببخشید من دیگه نمیتونم تحمل کنم..

سرشو جلو اورد که چشمامو بستم..

┈┄╌╶╼╸◖ 💌🌿 ◗╺╾╴╌┄┈